کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_بیست_ششم من هم رنگ و بوی اینجا را گرفته ام ، ساده و بی چیز دست خالی ، مث
💔 بیشتر گوش تیز میکنم ، صدا از داخل قبر است بیشتر از انچه بترسم کنجکاو شده ام ...! نگاهی به داخل قبر می اندازم ، مرد جوانی به حالت پیچیده روی خاک ناله می کند و خدا را صدا می زند ... لباسش رنگ حامد است ! باز هم او! باز هم حامـد! از سجده بر میخیزد و چهره اش را میبینم ... می نشینم سر جایم ، زیارت عاشورا را شروع می کند .... صدایش از گریه گرفته و با سوز می خواند ... قرآن قبل از اذان همراه است با پایان زیارت برای نماز ، بلند می شوم و تا چشمش به من می افتد هول می شود ... با همان صدای گرفته می گوید : ببخشید کی شمارو راه داد اینجا ؟؟؟؟؟ -کسی مانعم نشد ... اشکالـے دارد از نظر شما !؟ سرش را تکان می دهد ، جوابی ندارد . جز اینکه بگوید : بله ...یعنی نه اشکال نداره .... ولی .... ادامہ دارد .... نویسنده : خانم فاطمه شکیبا 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi