📗 ادامه ی کتابِ
آخرین نماز در حلب :
...
وارد مسجد شدم و در صف اول نماز جماعت نشستم. سرم را که برگرداندم عباس را در صف دوم دیدم. کلاس چهارم یا پنجم ابتدایی بود و جثه ضعیف و لاغری داشت. گفتم:«بیا جلو، صف اول» گفت:«صف اول جای بزرگانه!» وقتی اصرار کردم گفت:«اگه بیام جلو، پرام میسوزه»
هر دو خندیدیم.
🖋مهران جلاليون – دوست شهيد
...
ادامه دارد...
🌷
💠
@shahid_abas_daneshgar