۲۴
✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش اول
محبت شهید به همکاران
مهرداد پاکار
برای سخنرانی در یادوارۀ شهدای شهر برازجان از توابع استان بوشهر دعوت شدم. در آن مجلس، چند خاطره از شهید عباس دانشگر گفتم. دو ماهی گذشت. برای سخنرانی در یادوارۀ شهدای شهرستان یاسوج از من دعوت شد.
داشتم آماده میشدم تا به گلزار شهدای یاسوج بروم. گوشی همراهم زنگ خورد. گفت: «من جوونی از شهر برازجان هستم. اون شبی که شما تو برازجان سخنرانی کردید، به شهید دانشگر خیلی علاقهمند شدم. دوست داشتم از سیره و سبک زندگی شهید بیشتر بدونم. شب گذشته توی فضای مجازی متوجه شدم شما توی یاسوج سخنرانی دارید. خیلی ناراحت شدم. با خودم گفتمای کاش راه نزدیک بود و من میتونستم توی این مجلس شرکت کنم. همون شب توی عالم رؤیا دیدم توی گلزار شهدای یاسوج هستم و شما گرم سخنرانی هستید و شهید عباس دانشگر هم توی مجلس حاضره. آخر مجلس شما داشتید دعا میکردید. شهید عباس هم دستها رو بالا آورده بود و آمین میگفت. وقتی از خواب بیدار شدم، عکس گلزار شهدای شهرستان یاسوج رو توی فضای مجازی جستوجو کردم. دیدم همونطوریه که توی خواب دیدم.»
...
📗
#ادامه_دارد ...
#کتاب
#رفیق_شهیدم_مرامتحول_کرد
#شهید_عباس_دانشگر
╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯