مادرم که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم. مصطفی که آمد دنبالم، قبل از آنکه ماشین را روشن کند، دست من را گرفت و بوسید و تشکر کرد. گفت: این دستی که این همه روز به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید. گفتم: خب، این که مادر من بود، مادر شما نبود. گفت: دستی که به مادرش خیر ندارد، به هیچ‌کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید. 🌸شهید_مصطفی_چمران