📚بہوقتڪتاب:
#آفټابدࢪحجاب🥀
✍🏻نویسند:سیدمهدۍشجاعے
پاࢪت ۱۰
آیا پیامبر درباره من و برادرم نفرموده که ما سید جوانان اهل بهشتیم ؟
آیا انکار مى کنید که پیامبر جد من است ؟ فاطمه مادر من است ؟ على پدر من است و...؟
بغض ، راه گلویت را سد مى کند، اشک در چشمهایت حلقه مى زند و قلبت گر مى گیرد. مى خواهى از همان شکاف
خیمه فریاد بزنى : برادر! همین افتخارات ما جرائم ماست . اگر تو فرزند على نبودى ، اگر جد تو پیامبر نبود که
سران این قوم با تو دشمنى نمى کردند و چنین لشکرى به جنگ با تو نمى فرستادند! عداوت اینها به احد برمى گردد،
به بدر، به حنین . کینه اینها کینه خندقى است . بغض اینها، بغض خیبرى است .
مساءله اینها، مساءله پیامبر و على است . برادرم ! همین فرداست که سر مقدس تو را پیش روى یزید بگذارند و
یزید مست و الیعقل زمزمه کند:
لعبت هاشم بالملک فال
خبر جاء و ال وحى نزل و از بنیان ، منکر خدا و وحى و پیامبر شود. اینها پیامبرى را حکومت و پادشاهى مى بینند و
درپى جبران آن سالها از دست رفته اند.
برادرم ! عزیزدلم ! اینها اکنون محصول سقیفه را درو مى کنند. اینها فرزندان همانهایند که پدرمان على را خانه نشین
کردند. تو به على افتخار، چه مى کنى ؟ آرى برادر! جرم ما همین افتخارات ماست .
مى خواهى فریاد بزنى و این حرفها را به گوش برادرت برسانى . اما بغضت را فرو مى خورى و دم برنمى آورى .
دوست دارى ماجراى جمل )3 )را براى برادرت مرور کنى .
جمل مگر همین دیروز نبود؟ طلحه و زبیر)4 )از سر کینه با عدالت على ، عایشه را سوار بر شتر، علم کردند و به
جنگ با والیت کشاندند!
عایشه ابتدا وقتى فهمید که نام شتر، عسگر است ، تردید کرد و به یاد این کالم پیامبر افتاد که : ))مبادا بر شترى
عسگر نام سوار شوى و به جنگ روى .((
اما طلحه و زبیر لباس و زینت همان شتر را عوض کردند و عایشه را بر آن نشاندند. و عایشه ، دعوى جنگ با على
کرد: بهانه چه بود؟ خونخواهى عثمان !
و خودشان بهتر از هر کس مى دانستند که این بهانه تا کجا مضحک است .
مروان حکم ، سعید عاص را به همراهى در جنگ دعوت کرد. سعید عاص پرسید: ))همراهان تو کیانند؟((
گفت : ))طلحه و زبیر عوام و عایشه و سعد و عبدالرحمن و محمد بن طلحه و عبدالرحمن اسید و عبداهلل حکیم و...((
سعید عاص گفت : ))چه بازى غریبى ! اینها که همه خود، دستشان به خون عثمان آلوده است !((
مروان حکم ، سکوت کرد و از او گذشت .
ام سلمه )5 )با اتکاء به آنچه از پیامبر شنیده بود اعالم کرد: ))بدانید هر که به جنگ با على رود، کافر است و
عصیانگر بر دین خدا.((
اما فریاد او در ازدحام جمعیت گم شد.
مالک اشتر نامه نوشت به عایشه که از خدا بترس و حریم پیامبر را نگاه دار.
عایشه پاسخ داد: ))تو هم البد شریک قتل عثمانى که با من مخالفت مى کنى .((
امیر مؤ منان ، ناخواسته پا به این عرصه گذاشت و با هفتصد سوار به ))ذى قار(( فرود آمد.
ادامه دارد...
#امام_زمان🕯🍂'
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'