📚بہ‌وقت‌ڪتاب: 🥀 ✍🏻نویسند:سیدمهدۍشجاعے پاࢪت ۳۱ الموت اولى من رکوب العار والعار اولى من دخول النار قرار ناگذاشته میان تو و حسین این است که تو در خیام از سجاد و زنها و بچه ها حراست کنى و او با رمزى ، رجزى ، ترنم شعرى ، آواى دعایى و فریاد الحولى ، سالمتى اش را پیوسته با تو در میان بگذارد. و این رمز را چه خوش با رجز آغاز کرده است . و تو احساس مى کنى که این نه رجز که ضربان قلب توست و آرزو مى کنى که تا قیام قیامت ، این صدا در گوش آسمان و زمین ، طنین بیندازد. سجاد و همه اهل خیام نیز به این صدا دلخوشند، احساس مى کنند که ضربان قلبى هستى هنوز مستدام است و زندگى هنوز در رگهاى عالم جریان دارد. براى تو اما این صدا پیش از آنکه یک اطالع و آگاهى باشد، یک نیاز عاطفى است . هیچ پرده اى حایل میان میدان و چشمهاى تو نیست . این یک نجواى لطیف و عارفانه است که دو سو دارد. او باید در محاصره دشمن ، بجنگد، شمشیر بزند و بگوید: اهلل اکبر و از زبان دل تو بشنود: جانم ! بگوید: الاله االاهلل و بشنوذ: همه هستى ام . بگوید: ال حول و ال قوة اال باهلل ! و بشنود: قوت پاهایم ، سوى چشمم ، گرماى دلم ، بهانه ماندنم ! تو او را از وراى پرده هاببینى و او صداى تو را از وراى فاصله هاى بشنود. تو نفس بکشى و او قوت بگیرد. تو سجده مى کنى و او بایستد، تو آب شوى و او روشنى ببخشد و او...او تنها با اشارت مژگانش زندگى را براى تو معنا کند. و...ناگهان میدان از نفس مى افتد، صدا قطع مى شود و قلب تو مى ایستد. بریده باد دستهاى تو مالک ! این شمشیر مالک بن یسر کندى است که بر فرق امام فرود آمده است ، کاله او را به دو نیم کرده است و انگار باران خون بر او باریده باشد، تمام سر و صورتش را گلگون کرده است ادامه دارد... 🕯🍂' الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🖤🍃'