📚بہوقتڪتاب:
#آفټابدࢪحجاب🥀
✍🏻نویسند:سیدمهدۍشجاعے
پاࢪت ۴۲
پس این خیمه ها فرصت مغتنمى است که بچه ها را در سایه سار آن پناه دهى و به التیام دردهایشان بنشینى .
اما هنوز این اندیشه ات را تمام و کمال ، به انجام نرسانده اى که ناگهان صداى طبل و دهل ، صداى فریاد و هلهله ،
صداى سم اسبان و بوى دود، دود آتش و مشعل در روز، دلت را فرو مى ریزد و تن بچه هاى کوچک داغدیده را مى
لرزاند.
تا به خود بیایى و سر بر گردانى و چاره اى بیندیشى ، آتش از سر و روى خیمه ها باال رفته است و حتى به دامان تنى
چند از دختران و کودکان گرفته است .
باور نمى کنى . این مرتبه از پستى و قساوت را نمى توانى باور کنى . اما این صداى ضجه بچه هاست . این آتش است
که از همه سو زبانه مس کشد و این دود است که چشمها را مى سوزاند و نفس را تنگ مى کند و این حضور چهره به
چهره دشمن است و این صداى استغاثه و نواى بغض آلود بچه ها ست که : ))عمه جان چه کنیم ؟ به کجا پناه ببریم
؟(( و این سجاد است که با دست به سمتى اشاره مى کند و به تو مى گوید: ))عمه جان ! از این سمت فرار کنید، بچه
ها را به این بگریزانید.((
کدام سمت ؟ کدام جهت ؟ کدام روزنه از آتش و دشمن ، خالى است ؟
در بیابانى که دشمن بر همه جاى آن چنگ انداخته ، به سوى کدام مقصد، به امید کدام ماءمن ، فرار مى توان کرد؟ و
چه معلوم که دشمن از این آتش ، سوزانده تر نباشد.
اینکه تو مضطر و مستاءصل مانده اى و بهت زده به اطراف نگاه مى کنى ، نه از سر این است که خداى نکرده خود را
باخته باشى یا توان از کف داده باشى ،
بل از این روست که نمى دانى از کجا شروع کنى ، به کدام کار اول همت بگمارى ، کدام مصیبت را اول سامان دهى ،
کدام زخم را اول به مداوا بنشینى .
اول جلوى هجوم دشمن را بگیرى ؟ به مهار کردن آتش فکر کنى ؟ به گریزاندن بچه ها بیندیشى به خاموش کردن
آتش لباسهایشان بپردازى ؟ کوچکترها را که نفسشان در میان آتش و دود بریده از خیمه بیرون بیندازى ؟ ستون
خیمه را از فرو افتادن نگه دارى ؟ به آنکه گلیم از زیر بیمارت به یغما مى کشد هجوم کنى ؟ تنها حجت بازمانده خدا
را، امام زمانت را از معرکه در ببرى ؟
مگر در یک زینب چند دست دارد؟ چند چشم ؟ چند زبان ؟ و چند دل ؟ براى سوختن و خاکستر شدن ؟
بچه ها و زنها را به سمت اشاره سجاد، فرمان گریز مى دهى ! اما... اما آنها که آتش به دامن دارند نباید با این فرمان
بگریزد و آتش را مشتعل تر کنند. به آنها مى گویى بمانند و با دست به خاموش کردن آتشهایشان مى پردازى ، اما
آتش که یک شعله نیست ، از یک سو نیست . تا یک سمت را با تاول دستها خاموش مى کنى ، سمت دیگر لباس
دیگر گر گرفته است .
از این سو، ستون خیمه در آتش مى سوزد و بیم فروریختن خیمه و آتش مى رود. از آن خیمه هاى دیگر بچه ها با
استیصال تو را صدا مى زنند.
آنکه چشم به گلیم بستر سجاد داشته است ، گلیم را از زیر تن او کشیده و او را بر زمین افکنده و رفته است .
در چشم به هم زدنى ، بچه هاى مانده را به دو بال از خیمه مى تارانى ، سجاد را در بغل مى گیرى و از خیمه بیرون
مى زنى .
به محض خروج شما، خیمه فرو مى ریزد آتش ، هستى اش را در بر مى گیرد.
ادامه دارد...
#امام_زمان🕯🍂'
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'