تـا کـی در انتـظـار گـذاری ، بـه زاری ام
بـاز آی بعد از این همه چشم انتظاری ام
دیشب بـه یـادِ زلفِ تو در پرده های ساز
جـان سوز بـود شـرحِ سِیَـه روزگـاری ام!
بـس شِکـوِه کردم از دلِ نـاسازگـارِ خـود
دیشـب کـه سـاز داشت سرِ سازگاری ام
شمعـم تمـام گشت و چراغِ ستـاره مُـرد
چشمی نماند شاهدِ شب زنـده داری ام
طبعـم شـکارِ آهـوی سر در کَمند نیست!
مانَد بـه شیر، شیوه ی وحشی شکاری ام
شرمم کِشد که بی تو نفس میکشم هنوز
تا زنده ام بس است همین شرمساری ام شهدا شرمنده ام