حکایت
يكى از دوستان مى گفت : خانم من باردار بود و نزديك ماه رمضان مى خواستم به مسافرت بروم . براى خدا حافظى و التماس دعا رفتم خدمت آقاى بهجت . ايشان مرا دعا كردند و فرمودند: ((در اين ماه خدا پسرى به شما عطا خواهد كرد، اسمش را محمّد حسن بگذاريد.)) در حالى كه آقا اصلاً اطلاعى نداشتند كه خانم من حامله است ، و راهى براى تشخيص اينكه پسر است يا دختر و در چه تاريخى متولد مى شود نبود. اتفاقاً در شب نيمه رمضان بچه ما متولد شد و اسمش را محمد حسن گذاشتيم .
📚 برگی از دفتر افتاب.