سلام‌ و درود خدا به بندگان پاک الهی چند روزی نیت کردم به مزار شهید بزرگوارمون برم شهید گمنامی که خانواده ای نداره و معلوم نیست که مادر عزیزش کجای این مرز و بوم منتظر فرزند پاکش نشسته پدر و خوانواده اش چشم براه قدوم پاک فرزندشان هستند با او‌ حرف زدم و گفتم منم جای خواهر عزیزت قبول کن میدانم نمیتوانم جای ایشون باشم اما به رسم رفاقت و بزرگ مردان من رو بپذیر هر روز در زمانهای مختلف به دیدارش رفتم و با هم ،هم صحبت شدیم من میگفتم و او میشنید و آرامشی که تمام وجودم را میگرفت حاکی از این بود که برایم صحبت میکند و دست نوازش بر سرم‌ میکشد 😭 گاهی گریه میکردم و گاهی خنده 😊 همه اش بخاطر حضور و وجود مبارک ایشون بود ❤️ حرفهایم را میزدم و خواسته ام را برایت بازگو میکردم و در آخر به امید دیدار فردا از ایشان جدا میشدم و باز فردا در کنارش بودم روزهایی را اینگونه گذراندم تا اینکه به یکی از خواسته هایم رسیدم نمیدانستم که با ذکرهایم و نذرهایم رسیدم یا به واسطه ی شهید عزیزم بحر حال خدارو شکر کردم و سجده ی شکر به جا آوردم فردای آن روز خواب دیدم و در کنار مزار داداش عبدالله گلم ((شهید گمنام پردیسان)) نشستم و.... با دیدن این خواب به من فهماند که خودش دست یاری به من داده و برادری رو در حقم تموم کرده و کلی اشک ریختم اون روز رو باز دیدارش رفتم و تا قدر دانی کنم و با او عهد بستم که خواهرت کنارت هست و برای پیدا شدن خانواده ی عزیزش همیشه دعا میکنم. خدای بزرگ صدهزاران بار شکر الهی که تمامی عزیزانی که در کنار مزار داداش گلم حضور پیدا میکنند همه به خواسته و حاجاتشون برسند. الهی آمین . @shahidgomnampardisan 🌷این متن زیبا را زائری با قلب پاک و حال خوش که با شهیدعزیز داشته را به خوبی به تصویر کشیده. امیدوارم همه ما هم بتوانیم با معرفت زائر این شهید باشیم.🌷