پیکر‌های‌پاک با شروع جنگ زندگی همه تغییر کرده بود.و همچنین زندگی عصمت هم از این رو به آن رو شده بود. صبح ها قبل از همه بیدار می شد و همراه دختران امدادگر داوطلب به کمک برای مردم میرفت.هرکاری از دستشان برمی آمد انجام می‌دادند بدون اینکه کسی از آنها بخواهد . عصمت سن زیادی نداشت، اما برای غسل و تدفین شهدای زن داوطلب شده بود حملات‌موشکی و هوایی ،صحنه های وحشتناکی به وجود آورده بود.طوری که نیروهای امدادگر هم جرات دیدن پیکرهای‌ شهدا را نداشتند ؛اما عصمت شجاع بود و فکر و ذکرش این بود که اجساد شهدای زن برروی زمین نماند. بارها نیروهای داوطلب از او میپرسیدند:عصمت خانم تو سن و سالی نداری.چرا به اینجا می‌آیی؟ با آرامش جواب‌میده:باید هرکاری از ما بر می آید انجام دهیم تا چشم نامحرم به این اجساد پاک نی افته. عصمت مرتب به خانواده های‌ شهدا سرکشی میکرد یک بار وقتی از تشییع شهدا به خانه برگشت کنار مادرش نشست و گفت:مادر!هر وقت برای زیارت به گلزار شهدا می روی به اشک چشم های مادران شهدا نگاه کن و از نزدیک صبوری آنها را ببین و کنارشان بنشین. در چهره هایشان راز‌های زیادی وجود دارد. ما باید آنها را الگوی خودمان قرار دهیم. 🧕🕊 ✍نویسنده:سیده‌رقیه‌آذرنگ شادی روح‌مطهر‌ عزیزمون‌ صلواتی هدیه کنید🌹