:صدیقه :رودباری :۱۳۴۰.۱۲.۱۸ تهران :۱۳۵۹.۵.۲۸توسط منافقین کردستان همه جمع شده بودیم وسط حیاط مدرسه و شعارهارا تمرین میکردیم.صدیقه ول کن نبود .یه جوری میگفت:《مرگ‌بر‌شاه بگین،مرگ برشاه بگین》که انگار شاه جلوی رویش وایساده.گرم خوندن بودیم که یک سرباز اومد تو حیاط مارو که دید یک تیر هوایی شلیک کرد و گفت:متفرق بشین.صدیقه رفت جلو و گفت:《به چه اجازه‌ای اومدین توی مدرسه؟》 سرباز گفت:خمینی نظم مدرسه را بهم زده.برید سرکلاس به جای این چرت و پرت گفتن ها. صدیقه هم با چه جرئتی خوابوند توی گوش سربازه.وایستاد و داد زد《روح منی خمینی بت شکنی خمینی》همه سربازا ریختن توی مدرسه فرمانده شون به خانم ناظم گفت:ما فقط دانش آموز خرابکار را میخواهیم.بچه ها بی مقدمه ریختن جلو.همه ما مثل اون هستیم.کار صدیقه به همه دل و جرات داد. از شجاعت صدیقه آنها هم دمشان را گذاشتند روی کولشان و رفتند •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ❤️ 🕊 ❤️ 🦋 ❤️ 🌹 🌷 👈 عضو شوید : 🔴 https://eitaa.com/shahidgrl