با دیدن این سکانس از فیلم روزی روزگاری، مَشی و مرام صوفیگری در طول ادوار تاریخی سرزمین مان ایران، از پیش نگاهم گذشت... شاید اگر در طول این سالها با افکار و عقاید و روش عملی این مسلک آگاهی نداشتم، درویش را یک انسان گوشهگیری میپنداشتم که مخلوقات خدا از انسان و پرندگان، موران و چرندگان، احشام و خزندگان دعاگوی بیآزاریأش بودند!
اما دریغ از نام انسان!
چرا که درویش بیآزار است تا آزاری نبیند! و اگر جز این باشد روی دیوان و دَدان را پنبه مال خواهد کرد. چنانکه دیدیم در
#گلستان_هفتم چگونه از شکستگی جمجمه
#شهیدمحمدحسین_حدادیان وسه پرسنل ناجا.و خورد شدن استخوانهای مدافعان امنیت زیر چرخهای گرانِ اتوبوسِ سنگین لذت میبردند و هو سر میکشیدند!
درویش در بهترین حالت شخصیتی خنثی دارد که نه دین برای او مهم است و نه وطن!
دین اهمیتی ندارد، چون با نظریهای التقاطی، تمامی مرامها از توحید و شرک و الحاد را خداپرستی میداند! همان بتی که خود در تصورش خلق نموده و آنرا خدا مینامد.. مثل ملاسلطان گنابادی، جاعل فرقهی سلطانعلیشاهی که آلتپرستان هندو را نیز موحد تلقی میکند!
و وطن برایش بیاهمیت است چون، اعتقادی به جهاد و دفاع از خاک و آب ندارد، نمونه آن را در این سکانس چه زیبا میبینیم که... نسیم بیگ برای فرار از دژخیمان روس، انگلیس، قاجار و پهلوی در کسوت و لباس درویشان آمد و شد میکند!
چرا؟! چون درویش را چه به قیام علیه ظلم؟! درویش را چه به حقطلبی و وطنپرستی؟!!
⛔شهید محمدحسین حدادیان و سه پرسنل ناجا توسط فرقه منصوب به دراویش گنابادی در خیابان پاسداران با حمایت بعضی از دولتمران اربا اربا شدن