"بسم رب الشهید حجت الله رحیمی" باز هم شب شده و نیمه اش از حد شرعی خودش بگذشته دل من سخت شد از دوری تو ساکت و دلخسته نقش هایی که زدی ، بر روی تک تک این تابلو های دل من جلوه ای از رخ زیبای تو را ، نشان میدهدم گرچه دورم ز تو اما به همین خشنودم که میان همه ی ثانیه ها تو مرا در یادت بنشاندی و مرور میکنی ام گرچه دورم ز تو اما به همین خشنودم اسم من را به روی قلب خودت حک کردی و مرا میخوانی نیست رویا ، من ایمان دارم که اگرچه دوریم صحبت عشق که باشد تو ز هرکس ، ز همه آدمیان خاکی به وجود منِ وامانده نزدیک تری با بوی پیرهن خاکی تو هرزمان مست حضورت هستم فاصله از تو ز معنا به گمانم که بی تاب شود راستش سخت دلم تنگ صدایت شده است که بیایی و برایم ، دلی سیر بخوانی راستش سخت دلم تنگ نگاهت شده است که نگاهی دیگر ، از همان هایی که را به چشمان و دل من برساند تو به من هدیه دهی این دل جامانده ی من دل جامانده ی من درپی وصل به تو به امید روزی بنشسته است که تو باز آیی دست او را تو بگیری و به پرواز درآیید..... @shahidhojatrahimi