روزی در نماز جماعت موبایل یه نفـر زنگ خـورد زنگ موبایل آن مـرد ترانه ای بــود . بعد از نمــاز همه او را سرزنش کردنـد و او دیگر آنجا به نماز نرفت همان مـرد به ای رفــت و ناگهان قلیان از دستش افتاد شکســت . کافه چی باخــوشرویی گفــت اشکال نداره ، فدای ســرت . او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد. حکایت ماســت ، جای خدا میکنیم و جای خدا میبخشیم ، جای خدا... خدایی که ما میشناسیـم اگه بنـده اش اشتباهی بکنه ، اینجوری باهاش برخورد نمیکنه . مـا جای نیستیم این رو هیچوقت یادمون نره چقــدر خــوبه میشه اگه کسی اشتباهی میکنه با خوشرویـی باهاش برخــورد کنیــم نه ایــن که با خشم تحقیرش کنیم و باعث ترک خوب بشیم... ❄ https://eitaa.com/shahidhojatrahimi