زغال ها گل انداخته بود جوجه ها توی آبلیمو ،پیاز و زعفران حسابی قوام گرفته بود👌تا آمدم سیخ ها را بگذارم روی منقل ، سروکله اش پیدا شد، من زودتر نماز خوانده بودم که نهار رو روبه راه کنم ، پرسید : داری چیکار میکنی -میبینی که میخواهم برای نهار جوجه بزنیم ! 🐥 -‌با این دود و دمی ڪه راه می اندازی اگه یه بچه دلش خواست چی اگه یه زن حامله هوس کرد چی ؟ 💔 مجبورمان کرد با دل گرسنه بند و بساط را جمع کنیم و برویم جای خلوط تر یک پارک جنگلی پیدا کردیم🌲🌳تک و توک گوشه کنار فرش انداخته بودند برای استراحت کسب تڪلیف ڪردیم که (آقا محسن اینجا مورد تأییده ؟)‌ با اجازه اش همان جا اتراق کردیم دور از چشم بقیه.☝️ از نگاه امیر حسین مهرابی دوست #شهید_مدافع_حرم محسن حججی❤️ 📗برشی از کتاب سربلند @shahidhojatrahimi