نام گردان حضرت سلمان  و دلاوران جان برکفش همواره  با حجمی عظیم از خاطرات غرور آفرین  دلاورمردان این دیار گره خورده است.  شامگاه ۲۱ دی ماه غروب غمبار بیش از 30 دلاورمرد از گردان سلمان مسجدسلیمان ... عزیزانی که هیچگاه فراموش شدنی نیستند ... عاشقانی که هیچگاه داغشان بر دل دوستان التیام یافتنی نیست  هنوز شلمچه عطر آنها را دارد ...  من با چشم دلم پس از سالها آنها را می بینم  آنان در آسمان دلم غروب کردنی نیستند ... هنوز قنوت های عارفانه عبدالکریم جلیلی را بخاطر دارم  سخنان حماسی معلم عاشق  نوروز حاتمی فرمانده شهدای گردان سلمان در گوشم می پیچد  خنده های شیرین سید محمد رضا موسوی هنوز بمن نشاط میدهد  سکوت عارفانه احمد هاشمپور هنوز در دلم رساترین فریاد است  شلمچه . عبدالرضا نظرپور یادت هست ؟؟؟ با کیامرث باقری و عبدالحمید باقری چه کردی ؟؟؟ شلمچه . می بینی چه آرام و عارفانه  اسفندیار طاهری سر بر زانوی برادر مجروحش ایرج نهاده  و سه فرزندش در داغ هجرانش سالها خواهند سوخت ... و آن سوی تر  برادرش برات ، برات بهشت را گرفته است ... چه کردی با دوستانم شلمچه ؟؟؟ فریاد " یا فاطمة الزهرا " آنان را شنیدی ؟ حق داشتی عاشق شان شوی  دوست داشتنی بودند  من قدرشان را ندانستم  که ماندم و شدم بازمانده  آنان را برای خود نگه داشتی تا چونان ستاره های پرفروغ  در آسمان سرخت بدرخشند ... و امشب چونان صحرای کربلا  اجساد خونین و پاره پاره شان زمین را رنگ گل کرده است ... شلمچه ... یارانم را به تو سپردم  چون لایق شان نبودم .... حرمت خونشان را داشته باش  تا فردایی که به یاری مهدی موعود (عج) برخیزند ...