گـفت: آقای امينی جـايگاه من تـوی سـپاه چيـه؟ سـئوال عجيب و غـريبی بود ولی مي‌دانستم بدون حـكمت نيست، گفتـم: شما فـرمانده‌ نـيروی هـوايی سپاه هستيد سـردار! به صـندلی‌اش اشـاره كرد، گـفت: آقای امينی! شـما ممكنه هيچ وقت به اين موقـعيتی كه مـن الآن دارم، نرسـید ولی مـن كه رسيـدم، به شما ميگـم كه اين جا خـبری نيست، آن وقـت‌ها محل خـدمت من، لشكر هشـت نجف اشـرف بود، با نيروهـای سـرباز زياد سر و كـار داشـتم، سردار گفـت: اگر توی پادگـانت، دو تا سـرباز رو نمـازخـون و قرآن خون كـردی، اين بـرات می‌مـونه، از اين پسـت‌ها و درجـه‌ها چـيزی در نمـی‌آد. شهید احمد کاظمی🌷