رو کرد به من. برم بچه ها رو بیدار کنم اومدم جلوش ایستادم قبل از اینکه اونها رو بیداری کنی میخوام باهات خدا حافظی کنم لبخند ملیحی زد، من رو به آغوش کشید، سرم رو گذاشتم روی سینه‌اش مثل ابر بهار اشک ریختم، چند دقیقه ای به همین حالت گریه کردم، سرم رو از سینه‌اش برداشتم، دست انداختم گردنش، سرش رو خم کرد، صورتش رو بوسه بارون کردم، ناصر چشم‌هاش پر اشک شد، لب زد _ این‌طوری میکنی، اگر پاهام برای رفتن به لرزه قیامت نمی تونیم جواب شهدا رو بدیم‌ها، سرم رو به تایید حرفش تکون دادم. رهاش کردم، رفت... 💔 https://eitaa.com/joinchat/4176281780Ce1b6f877e7