اصلا ازش نپرسیدم شوهرم چه کار میکنه که موجب نگرانی اون شده و ممکنه چه دردسری براش پیش بیاد،بهش اطمینان دادم که با شوهرم حرف میزنم. شب موقع خواب از شوهرم پرسیدم اینهمه درامد رو چطور بدست میاری ؟ یوقت خودت رو به دردسر نندازی؟ اونم گفت خودم کارم رو بلدم خیالت راحت فقط دلم میخواد طوری برات زندگی بسازم که سرت پیش همه بلند باشه ،از حرفش خیلی خوشم اومد ازینکه برای خوشحال کردن من اینهمه تلاش میکنه ازش تشکر کردم،و اصلا کنجکاوی نکردم تا بفهمم کارش چیه،،،و این بطرگترین اشتباهم بود ،فکر کنم خودمم میفهمیدم کارش خیلی کار معمولی نیست و برای کنجکاوی کردن واهمه داشتم ولی چون دلم میخواست زندگی به همین منوال پیش بره دیگه ادامه نمیدادم. ❌کپی حرام