اما وقتی به خونه برمیگشتیم خواهرم دعوام میکرد و میگفت هزاربار گفتم ما هنوز دقیق اخلاق و رسومات اینهارو نمیدونیم ممکنه برات حرف درست کنند یا بعدا سرم منت بگذارند.ولی من تصمیمم رو گرفته بودم که هر طور شده دل برادرشوهر بزرگش یا کوچیکه رو ببرم و عروس اون خونواده بشم، بچه ی خواهرم تازه دنیا اومده بود و چون مادرشوهرش مریض بود خواهرم بیشتر اوقات پیشش بود و من هم گلاره خواهرزاده ی خوشگلم رو برمیداشتم و میرفتم اونجا، هربار که برادرشوهرهاش خونه بودند خواهرم به بهونه های مختلف من رو میفرستاد خونه خودش، ولی من هربار با پررویی برمیگشتم،یبار که با پدرومادرم به خونه ی خواهرم رفته بودیم مادرشوهرش زنگ زد و گفت اگه اجازه بدید الهام خانم رو برای پسر دیگم خاستگاری کنم، ❌کپی حرام ❌