۲ اما همزمان کلاس خیاطی میرفت، وقتی مینشستم پیشش هیچ وقت ناشکری نمی کرد و خیلی امیدوار بود حتی زمانی که میدونستم چیزی توی خونش نداره و به بهانه اینکه اومدم بهت سر بزنم با خودم کمی براش خوراکی میبردم ی بار بهش گفتم زمانی که میذاری برای خیاطی رو اگه میذاشتی برای ی کار دیگه بهتر نبود،بهم خندید و گفت حالا میبینی،به خاطر فقر مالی مجبور شد خونه ش رو تو محله پایین تر ببره باز هم ناامید نشد و خدا را شکر می کرد بهش گفتم چند ساله باهم دوستیم باهم بزرگ شدیم خدا رو مقصر نمیدونی؟ اگر چهره ت زیبا تر بود شوهرت رهات نمی کرد اما تو همیشه خدا رو شکر می کنی؟ بهم خندید و گفت ببین ادما دنبال لیاقتشون میرن و خدا هر چیزی که ما لایقشیم رو سر راه ما قرار می‌ده ی شانس به شوهر من داد که با من باشه ولی اون نخواست رفت دنبال کسی که لیاقتشه یه زنی که ۳۰سال از خودش بزرگتره درسته پول داره اما دورادور خبر دارم که حتی یک ریال به شوهرم نمیده ❌کپی حرام ⛔️