#توکل ۳
باهاش رفت و آمد می کردم همه بهم میگفتن شوهر تو از دستت در میاره اما چون دیدگاه منیژه رو به زندگی میدونستم مطمئن بودم هیچ وقت این کارو نمیکنه یه روز که رفتم خونه ش دیدم خیلی خوشحاله گفتم چی شده؟ که گفت یکی از مشتری های بالا شهریم که براش لباس دوختم، زیپ لباسش دقیقا روز مراسم خراب میشه و میده پسرش بیاره براشون تعمیر کنم برخورد من خیلی عادی بود اما اون نگاهش فرق داشت چند روزی گذشت که دیدم اومد دم در خونمون گفت که از شما خوشم میاد برام مهم نیست که یه بار جدا شدی و تنها زندگی می کنی پسره دکتره وضع مالیشم خیلی خوبه، خانواده اش با ازدواجمون مخالفت کردند اما گفت که منو دوست داره و بهشون اهمیت نمیده الانم نامزدیم و قراره چند وقت دیگه برام عروسی بگیره باورم نمیشد که منیژه تو یه محله پایین شهری داغون با وجود یک بچه و مهر طلاق در شناسنامه بتونه یه همچین آینده ای داشته باشه بهش گفتم مهره مار داری خندید
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌