۴ یهو چند تقه خورد به شیشه اتاقم رفتم دیدم صاحبخونه هست گفت که ی نفر سفره حضرت ابالفضل انداخته و دونفر و میخواد برای کار از خداخواسته قبول کردم و رفتم. چه خونه بزرگ و چه وسایلی ی پیرزن اونجا بود که گفت این خونه دخترمه و ما هم مشغول تمیز کاری باورم‌نمیشد اینهمه مواد غذایی و تجملات برای ی سفره، بالاخره صاحبخونه با قیافه ناراحت اومد و گفت دیزاینر غذا ها نمیاد و کار داره میگفت که بهش ی جا گرونتر گفتن و رفته به خانمه گفتم من انجام میدم فقط عکس ها رو نشونم بدید، اول قبول نکرد بعد عکس خارو داد و منم حلوا و خرما رو شابلون زدم و عین عکس دراوردم اعتماد کرد و همه چیزو داد دستم بعدم ی دست لباس شیک بهم داد و گفت که به هیچ کس نگم کی هستم و اگر کسی پرسید بگو شغلته، مهمانها که اومدن تعجب کردم این‌همه‌تجملات بدای سی چهل نفر موقع خوندن دعا به سفره خیره شدم گفتم یا حضدت ابوالفضل کمکم کن من نمیخوام به راه خطا برم تو کمکم کن با ی بچه شیرخواره صدقه خور مردم‌نشم ❌کپی حرام