#غرور ۲
بهش گفتم عروسی کنیم گفت هنوز زوده ولی هر وقت میرفتم خونشون مریم فرار میکرد میرفت ی گوشه ی دور از من مینشست مامانم میگفت بعد از عروسی روش باز میشه عیب نداره، عروسی گرفتیم ولی اوضاع همونجور بود و تغییری نکرد همش بهانه میگرفت و ازم دوری میکرد بردمش مسافرت ولی اصلا خوشحال نبود و تمایلی نشون نمیداد که با من باشه ی روز بهش گفتم مریم چته؟ میخوای بریم پیش مشاوره لخه چرا اینجوری میکنی؟ اونم میگفت ولم کن و دست از سرم بردار هر چی میپرسیدم حرف نمیزد واقعا عذاب میکشیدم ولی ظاهر زندگیم جوری بود که همه فکر میکردن خوشبخت ترینم مریم هر روز بیشتر فاصله میگرفت تا اینوه شش ماه گذشت و ی شب دیر رفتم خونه همونو بهونه کرد و دعوا درست کرد رفت خونه پدرش قهر، هر چی رفتم دنبالش برنگشت
#ادامه_دارد
❌کپی حرام ⛔️