✍مادر شهيد خلقيات پسر شهيد ش ميگويد: محمد بسيار مهربان، صبور، آرام و رازنگهدار بود. 9 ساله بود كه در كلاس قرآن ثبتنام كرد.
✍مادر دوستش را ديدم گفت خيالت راحت با پسرم قرآن ميآموزند. خيلي خلاق، بيباك، پرجنب و جوش و نترس بود.
✍كنجكاوي محمد در وسايل برقي و هوش و استعدادش قابل توجه بود. يك راديوي كوچك درست كرده بود
✍ عاشوراي 93 نذري پخته بودند و برايمان آورده بود. گفت مادر مرا ببخش و حلال كن. شايد سال آخر نذري باشد
!
✍خواهر شهيد هم می گوید : يك بار سيزده بدر به باغي رفته بوديم. در يك باغ پرندهاي كوچك از لانهاش در بالاي درخت پايين افتاده بود
✍. درخت خيلي بلند بود. محمد پرنده را دستش گرفت تا داخل لانهاش بگذارد. به محمد گفتم چكار ميكني؟ گفت ميخواهم ببرمش تا مادرش نگران نشود.
✍ وقتي شهيد حميدي به سوريه ميرود، لقب ابوزينب به ايشان داده ميشود.
✍ بعد از شهادت اين سردار عرب زبان، به پسرم لقب ابوزينب داده بودند.
✍پسرم دفعه اول كه رفت سوريه پشتش تركش خورد و مجروح شد. سه ماه بعد براي بار دوم اعزام شد.
✍ اين بار از ناحيه پا مجروح شده بود. از يك سمت تير خورده بود و از سمت ديگر خارج شده بود
.
🦋🦋🦋