#زحمت ۱
اسمم عذرا هست جوون بودم برو رو نداشتم برای همین خواستگارم کم بود بالاخره یکی اومد خواستگاریم زنش شدم اون زمان اینجوری بود که اصلا نظر دختر و پسر مهم نبود پدر مادرا تصمیم میگرفتن که کی با کی ازدواج کنه منم مثل بقیه بودم ازدواج کردم خبر داشتم شوهرم هیزه ولی مگه برای کسی مهم بود ناراحتی من؟ کسی اصلا اهمیت نمیداد زنای اون دوران یا باید پا به پای مردا کار میکردن یا سال به سال ی شکم میزاییدن شوهر من از صبح کار میکرد شب میرفت کاباره یا محله هایی که خونه بد بود بیشتر شبا مست میومد خونه و منو کتک میزد میگفت چرا مثل اون زنا خوشگل نیستی خب اونا شغلشون این بود و منه بدبخت زن زندگی بودم مادرم گفت بچه دار بشی درست میشه بچه دار شدم اما اوضاع بدتر شد بیشتر وقتا چون پولشو خرج زنای بد میکرد چیزی نداشتیم بخوریم
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌