۴ دخترم خیلی استقبال کرد اما خانواده م همه سرزنشم کردن یک هفته مدرسه نرفت و اوضاع روحیش عالی بود منم دیگه دردسری نداشتم و راحت زندگی میکردم که ی روز از طرف اورژانس اجتماعی اومدن سراغمون گفتن چون مدرسه نمیره و منم معتادم صلاحیت نگهداری ازش رو ندارم و اگر دخترم به مدرسه نره و منم ترک نکنم مجبورن از من بگیرنش خیلی بهم برخورد مخصوصا که جلوی دخترم بهم گفتن معتاد بی مسئولیت اون روز وقتی رفتن تا شب دخترم باهام حرف نمیزد و هر وقت رفتم پیشش میگفت تو معتادی بالاخره بعد از کلی تلاش موفق شدم برم پیشش و بهش قول دادم ترک کنم اونم گفت مدرسه میره، دوباره رفت مدرسه نمیدونم کی به اورژانس اجتماعی خبر داد اما ناجی ما شد دخترم رفت مدرسه و خودم پیگیر درسش بودم دیگه وسایلاش مثل سابق شلخته نبود و همه رو مرتب نگه میداشتم