۲ صدای ناله ش یه لحظه قطع شد و دوباره اومد صداش نزدیک میشد انگار که داره میاد در و باز کنه اما یهو صداش به کل قطع شد هر چی در زدمو صداش کردم خبری نشد با سر وصدای من همسایه روبرویی اومد بیرون وقتی براش تعریف کردم اونم نگران شد رفت شوهرشو صدا کرد با پیچ گوشتی و چند تا وسیله تونست در خونه رو باز کنه وقتی رسیدیم بالاسر اون پیرزن بیهوش شده بود و افتاده بود کف خونه به سرعت با ماشین همون همسایه محترم خانم رو رسوندیم بیمارستان متاسفانه دکتر گفت دیر شده و سکته کرده و تا چنو وقت باید تحت مراقبت باشه توی اون چند روزی که بیمارستان بود کسی به عیادتش نرفته بود روز به اصرار من با مامانم برای دیدنش رفتیم وقتی رفتیم خدا میدونه از دیدنمون چقدر خوشحال شد حتی گریه کرد و گفت چشمم به در خشک شد از بس برای بقیه ملاقاتی اومد ولی کسی سراغی ازم نگرفت فردای اونروز مرخص میشد که رفتم و ترخیصش کردم اوردمش خونه ش، وقتای بیکاری میرفتم پیش محترم خانم و ازش مراقبت میکردم.