۵ تنها خواسته م خوشبختی خواهرم بود وقتی ازاد شدم با کمک یکی از اشناهای قدیمی بابام رفتم سرکار و بعد از کلی پس انداز و کمک خیرین ی خونه اجاره کردم و خواهرمم اوردم پیش خودم، هر دو کار می کنیم.خرج زندگیمون تامین میشه‌ . مادرم هم درگیر زندگیش بود و از خداش بود که خواهرمم اونجا پیشش نباشه، وقتی فهمید ما به کمک خیرین خونه اجاره کردیم اومد گفت منم راه بدید از محید طلاق بگیرم اذیتم میکنه مسبب تمام بدبختیای من مادرم بود خواهرمم تو اون چند سال کم عذاب نکشیده بود بهش گفتم تو مارو رها کردی که خودمون به ی جایی برسیم توام خودت تلاش کن خودتو نجات بده راهش ندادم، رویاهای من و حتی خودم و خواهرم قربانی هوس مادرم شد