#طلا ۵
بهش خبر رسید که طلا خیلی گرون میشه و افزایش قیمتش سه برابریه و وقت فروشه شوهرم جو گیر شد و رفت دارو ندارمون رو فروخت هر چی بهش گفتم نکن گوش نداد و فروخت همه رو تبدیل کرد به طلا و گذاشت و توخونه منم از طلاها یکم برداشتم اونقدری بود که نفهمه ی روز که رفتیم مهمونی وقتی برگشتیم دیدیم همه جیز سرجاشه جز طلاها پلیس خبر کردیم و گفتن که طلایاب میزنن تو خونه ها و فقط طلا رو میبرن نتونستیم دزدا رو بگیریم شوهرم دگاز ناراحتی افسردگی گرفت و جون فقیر شد دوست دخترش ولش کرد شوهرمم از اول شروع کرد به کار اما من اون طلایی که برداشته بودم و رو نکردم
#پایان.