﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
#شــهیــدانــه
🌿یک روز بہ میدان شهدایِ گمنام در فـاز ۳ اندیشہ رفتیم...
چند تا پله میخورد و آن بالا پنج شهید گمنـام دفن بودند ... 🌷
🍁من از پلہهـا بالا رفتم و دیدم کہ مصطفی حتی از پلہهـا هم بالا نیامد !!
🌿پایین ایستادہ بود و با لحن تندی می گفت:
« اگه شما کار اعزام منو جور نکنید،
هرجا برم میگم که شما کاری نمیکنید
هرجا برم میگم دروغه که شهـدا عند ربهـم یرزقــون اند،
میگم روزی نمیخورید و هیچ مشکلی هم از کسی برطرف نمیکنید
خودتون باید کارهای منو جور کنید».😊
🍁 ۲۱ یا ۲۳ رمضان بود
من فقط او را نگاہ میکردم ...
گفتم من بالا میروم تا فاتحه بخوانم
او حتی بالا نیامد که فاتحهای بخواند؛
فقط ایستادہ بود و زیر لب با شهدا دعوا می کرد !🥀
🌿کمتر از دہ روز بعد از این ماجرا
حاجتــش را گرفت ...
سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعــزام شد.
🍁مصطفی اصلا برای ماندن نبود
نمی توانست بمــاند ...
آن زمانی هم که اینجا بود، اینجا نبود
گمشدہ خودش را پیدا کردہ بود..💔
🌹شهید مصطفی صدرزاده🌹
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
🦋🦋🦋