۳ روی دستش میکوبید و میگفت خاک برسرم کاپشن یه غریبه خونه ی بچه من چکار میکنه؟ پس همسایه ها راست میگفتند تو مرد میاری تو خونه ت. شوکه از حرفاش بدنم به لرزه افتاده بود شروع به گریه کردم و توضیح میدادم که جریان اون کاپشن چیه ولی مثل ادمایی که باور نمیکنن فقط واسم خط و نشون میکشیدن که صبر کن سعید بیاد. دیشب با سعید سر اینکه چرا با لباس باز توی تراس رفتم بحثمون شده بود ،خدایا نکنه حرفهای اینارو باور کنه،توی دلم خدارو صدا میزدم ملا از غذا غافل شده بودم،دوساعت تمام اون دوتا افریته حرف زدند و توهین کردند تا اینکه سعید از راه رسید با اینکه هیچ خطایی نکرده بودم اما شبیه خطاکاران گوشه ایستاده بودم تا ببینم چه اتفاقی قراره برام بیفته، ادامه دارد کپی حرام