۵ منم گفتم دقیقا حرف منم‌همینه چطور بابای من زنده هست تو نشستی برای ارث من برنامه میریزی بعد من نریزم؟ وقتی که رفتن شوهرم با من کلی دعوا کرد که چرا این حرفو زدی منم هیچی نگفتم شوهرم از خونه که رفت بیرون با بابام تماس گرفتم و ماجرا رو گفتم ناراحت شد ولی بروز نداد مامان بابام برای حفظ زندگی من گفتن که طلاق نگیر و بشین سر زندگیت ما هم سرمایه رو میدیم بهتون اما من قبول نکردم گفتم لازم نکرده هر چی خوبی کردیم فکر کردن وظیفمونه دیگه بسه، خیلی زود وسایلم رو جمع کردم و بعد از اینکه مطمئن شدم مادرش اینا حواسشون نیست از خونه بیرون اومدم خونشون طبقه پایین ما بود، خودمو رسوندم به روستا شوهرم رو از مهریه ترسوندم و به هر شکلی بود تونستم طلاقم رو بگیرم خداروشکر که ازشون نجات پیدا کردم یک سال بعد زن پسر همسایه مون شدم مثل من تحصیل کرده بود و چشم و دل سیر خدا بهمون سه تا بچه داد خداروشکر که خیلی خوشبختم ادامه دارد کپی حرام ❌