۵ عمه م هیچی نگفت چند سال بعدش پسر عمه م گفته بود منو میخواد و اومدن خواستگاری من، منم جواب مثبت دادم به مرور زمان عمه م ثروتش رو همونجور که به مرور به دست اورده بود به مرور از دست داد همشم میرفت پای ولخرجی و بی فکری پسراش، همه پسراش زن گرفتن و سر زندگیشون بودن همه فکر میکردیم که عمه م تقاص نفرین اون دختر و نمیده اما ازدواج پسراش تازه اول ماجرا بود و انگار خدا منتظر بود تا وقتش برسه پسربزرگ عمه م با اینکه خیلی خوب بود ولی ی مریضی ژنتیکی گرفت و بعدش که دگتر جوابش کرد زنش طلاق گرفت و رفت با یکی دیگه ازدواج کرد پسر عمه م موند و دوتا دختر بچه، بعد از مرگش متوجه اعتیاد پسرعمه کوچیکم شدم اخرین بچه بود اعتیاد شدیدی داشت و هر کاری میکردن ترک نمیکرد تا اینکه برادر سوم مرد اونم بر اثر ی بیماری خیلی جزئی، تا اینکه قرعه به نام شوهر من افتاد بی خود و بی جهت ی شب خواب و بیدار نشد تمام این اتفاقات با فاصله دوسال دوسال افتاد ادامه دارد... کپی حرام