۴ رفتم سراغ شوهر خاله م اما هر کاری کردم رضایت نداد زنم‌برگرده گفت مرد حسابی از هشت تا دوازده شب نشستم خونه ت که بیای اما تو نشسته بودی خونه مادرت، یهنی برای مهمونتم ارزش قائل نیستی گفتم اون مادرمه زحمت کشیده برام باید جبران کنم گفت دختر من باید تاوان پس بده ؟ نفس گفته بهت بگم مهریه میدی و بدو بدو کنیم؟ یا توافقی تمومش کنیم خیلی دلم شکسته بود تمام این مسائل یک طرف سرکوفت های مامانم که بهم میگفت عرضه زن داری نداری و رابطه منو خواهرم بخاطر تو بهم خورد ی طرف، ی بار که نفس رو توی دادگاه دیدم بهش گفتم چرا اینجوری میکنی؟ چی‌کم داشتی؟ برگرد دیگه گفت من شوهر نداشتم تو اون زندگی ارامش نداشتم تو با اینکه هیکل گنده کردی ولی هنوز چسب مادرتی، گفت اینهمه کوتاه اومدم و دم نزدم فقط برای اینکه زندگیم حفظ بشه و ابروم نره اما تو لیاقتش رو نداری اون شب بابام اومد هر چی زنگ و پیام زدم نیومدی دیگه نمیخوامت ادامه دارد کپی حرام