#پدر ۱
من فرزند بزرگ خانواده هستم ی خواهر و برادر دیگه هم دارم خواهرم تو سن ۱۷ ۱۸ سالگی ازدواج کرد حافظه قوی دارم و یادم نمیره که بابام چقدر مامانمو اذیت میکرد درگیر اعتیاد بود و خرجی به مادرم نمی داد مامانم برای سیر کردن شکم ما مجبور شد بره تو یک کارخانه نساجی مشغول به کار بشه اون موقع ها مردا زناشون رو خیلی کتک میزدند مادر من هم از این قاعده مستثنی نبود و بابام خیلی وحشیانه کتکش میزد گاهی وقتا از مامانم پول می گرفت و می رفت مواد بخره مامانم خیلی عذاب میکشید مخصوصاً وقتی که می دید خاله هام سرزندگی هاشونن و دارن راحت زندگی می کنن اما خودش مجبور بود پنج صبح بیدار شه و بره شرکت سرکار. با بزرگتر شدن ما اعتیاد بابامم شدید تر شد دیگه ما بزرگ شده بودیم و بابام میترسید مامانمو بزنه خودشم سنش بالا رفته بود و توان سابق رو نداشت.
ادامه دارد
کپی حرام