رفتیم خواستگاری من توی خانواده با زنانی بودم که به هر قیمتی میخواستن حرف حرف خودشون باشه وقتی که ازدواج کردم فکر میکردم همسرم مثل مادرم و خواهرمه از همون اول انتظار داشتم که مثل اونا رفتار کنه اما دیدم که نه همسرم شدیدا تابع منه اصلا دنبال این نیست که خودش رئیس بازی کنه فکر کردم داره فیلم بازی میکنه به خاطر اینکه مادر خواهرمم اینجوری بودن دیدم به همه زنها اینجوری بود اما فهمیدم اشتباه میکنم توی خانواده همسرم نه مرد خونه رییس بود نه زن بر اساس مشورت کردن تصمیم میگیرفتن به خاطر همین زندگی خواهر زنام خیلی آروم بود خیلی خوشم اومد از این اخلاق زنم حسابی خوشحال شدم مادرم مدام به همسرم میگفت بی عرضه ای باید زندگی رو زن بچرخونه به پسرم رو نده اما اخلاق زنم انقدر خوب بود که باعث شد رابطه مون خیلی خوب باشه تا حدی که دامادمون به ما حسودی میکرد ادامه دارد کپی حرام