#تفرقه
هر بار چه چیزی بهش میگفتم جوابم را میدهد و با آنها مخالفت می کرد منم بدم میومد یه دفعه جیغ میزدم یه دفعه خودمو میزدم و بالاخره یه جوری ناراحتیم رو بروز میدادم چندباری ها برای اینکه حرف حرف من بشه خودم را زدم به غش یکی دو بار اول پسرم ترسید اما به مرور زمان متوجه شد که الکیه و من دارم فیلم بازی میکنه یه روز اومد خونه و گفت من زن می خوام بهش گفتم من اجازه نمیدم که زندگی که زن بگیری زن برای تو زوده پسرم گفت من اونو می خوام میترسم ازدواج کنه گفتم لازم نکرده هر چقدر اصرار کرد مخالفت کردم بزنم شرایط زن گرفتن رو داشت من فقط میخواستم که حرف خودم به کرسی بشینه پسر من سه شب خونه نیومد دو شب اول طاقت آوردم اما شب سوم دیدم که دارم میمیرم و پیغام فرستادم برات که بیاد خونه گفتم هر کسی که بخوای برات میگیرم دلم میخواد زن پسرم رو مثل بقیه پسرا خودم انتخاب کنم اما این پسرم هیچ جوره کوتاه نمیآمد