۱ شوهر من به واسطه یکی از اقوام اومد خواستگاریم چون دیدم شرایط و موقعیت اجتماعیش و خانواده ش خوب هستن جواب مثبت دادن و ازدواج کردیم زندگیم با همسرم خوب بود ما هم مثل خیلی های دیگه کم و کسر هایی داشتیم ولی رابطه ما با هم خیلی خوب بود شوهرم تو یه شرکت کار میکرد و حقوق خیلی خوبی می گرفت چند بار بهش گفتم منم برم سرکار اما قبول نمیکرد منم بیخیال کار کردن شدم و همش توپوی خونه بودم خدا بهمون سه تا بچه دارد بچه ها مثل من عاشق پدرشون بودن زندگی خیلی خوبی داشتیم و خدا را شکر دیگه کم و کسری هم وجود نداشت به مرور زمان سطح زندگی ما هم بالاتر رفته بود و اوضاعمون بهتر شده بود کم کم بچه‌هامون بزرگ شدن منم انقدر درگیر زندگی بودم که حواسم به چیز دیگه‌ای نبود ادامه دارد کپی حرام