#صبر ۴
فرداش رفتم پیش پسرمو ازش پرسیدم که چی شده گفت مامان ما بچه بودیم مامان جون بهمون میگفت بهتون شکلات و بستنی میدم اگر برید به مادرتون فحش بدید منم برای اینکه شکلات یا بستنی بگیرم میومدم به تو فحش میدادم بچه بودم نمیفهمیدم تو هم هیچ وقت به ما هیچی نمیگفتی و تحمل میکردی دیشب رفتم پایین به بابا گفتم من دوچرخه میخوام اونم گفت بعداً برات میخرم مامان جون برگشت گفت اگر بری به مامانت تف کنی من برات فردا میخرم منم تف کردم به خودش دیگه بسه هرچی به ما یاد داد به تو بیاحترامی کنیم، از کار پسرم ماتم برد تازه فهمیدم که شوهرم چرا کتکش زده و حرفیم به من نزده هیچی نگفتم به پسرم گفتم عیب نداره دوچرخه رو صبر کن بابا برات میخره همون روز وقتی شوهرم اومد خونه چشماش اشکی بود و مشخص بود که از عذاب وجدان کتکی که به پسرم زده گریه کرده بچهمو برد و براش یه دوچرخه خرید
ادامه دارد
کپی حرام