#دروغگویی ۴
عروسم با اینکه سرش به کار خودش بود ولی خیلی دانا و هوشیار بود حواسش جمع بود بهم گفت انقدر میگی مریضم یهو عادی میشه یه بارم که واقعا مریضی کسی باور نمیکنه
این حرف عروسم برای سرگشایی عقده چند ساله من بس بود شروع کردم به داد و بیداد این داره به من بیاحترامی میکنه و میگه که من دارم دروغ میگم مریضم پسرم وقتی که فهمید عروسم بهم چی گفته خیلی ناراحت شد اما باهاش برخورد جدی نکرد منم برای اینکه پیاز داغ ماجرا رو بیشتر کنم شروع به گریه و زاری کردم که این به من میگه تو الکی مریضی بعدم به حالت قهر از خونه پسرم اومدم به خونه خودم میخواستم هرجوری شده حال عروسم رو بگیرم صدای داد و بیداد پسرم از خونشون میومد وقتی وارد خونه شدم با خواهرم تماس گرفتم و بهش گفتم
ادامه دارد
کپی حرام