#نادان ۱
من و شوهرم وقتی با هم ازدواج کردیم هیچی نداشتیم بابام جهاز کمی بهم داد و شوهرمم کارگر بود با اوضاع گرونی و مشکلات مختلفی که داشتیم بعید میدونستم بتونیم به جایی برسیم یه وقتا وسط ماه به حدی میرسیدیم که حتی نون خشک یا قند و چای هم تو خونمون نبود شوهرمم کارگر بود حقوقش نمیرسید که برای خونه چیزی بخره اوضاع خوبی نداشتیم با یه بچه شیرخوار که پوشک میخواست و شیر خشکم میخورد خیلی برامون همه چیز سخت میگذشت گاهی اوقات که کم میآوردم شوهرم بهم نوید روزای بهترو میداد ولی همچنان زندگیمون همونجوری بود تصمیم گرفتم برم سر کار اما با وجود یه بچه شیرخوار کوچیک هیچ جایی بهم کار نمیدادن مادرمم شرایطشو نداشت که از دخترم نگهداری کنه
ادامه دارد
کپی حرام