#افترا 4
عصبی گفتم_ چی چیو پیدا میشه ؟ دوربین دارین؟
_آره دوربین هست اما اين قسمت رو نمیگیره. بدجوری بهم فشار اومده بود اولین چیزی رو که به ذهنم رسید گفتم_کار اون دختره است. تلفنی که حرف میزدم داشت به حرفام گوش میداد. خانم اسدی گفت_کدوم دختره؟
_همونی که آرایشگر بود اصلاحم کرد.
با چشمای گرد گفت_زیبا؟
_نمیدونم اسمش چی بود همون که اصلاحمو انجامداد گوش تیز کرده بود و حرفامو گوش میکرد.
_عزیزم زیبا همچین آدمی نیست با اینکه مدته کمی که کنارم کار میکنه اما اهل دزدی نیست اون بیچاره شوهرش فوت شده و با کار کردن خرج دو تا بچه یتیمی که داره رو میده.
_همون پول منو بالا کشیده! صدامو بالاتر بردم_ کجاست؟
خانم اسدی در حالی که سعی داشت منو آروم کنه گفت_آروم باش عزیزم...رفته.
_پولارو برداشته و در رفته! نوچیکشید_ گفتم که همچین آدمی نیست.
_آدرسشو بده خانم اسدی.
_عزیزم گوش کن به من میگم ....
حرفشو قطع کردم_ آدرسشو بده تا مامورا رو نیاوردم اینجا.
خانم اسدی سری به نشونه تاسف تکون داد و آدرسو با ناراحتی بهم داد.
بی اهمیت بهش بیرون اومدم .داریوش جلوی در منتظر موند و با دیدنم عصبی به سمتم اومد_ کجا موندی تو؟
خیلی ترس داشتم اما چاره جز گفتن حقیقت نبود. با گریه و زاری همه ماجرارو براش تعریف کردم .
حرفام که تموم شد سمت راست صورتم سوز کشید و همزمان با داد گفتم_صد دفعه گفتم حواست به اون پولا باشه .
از ترس نمیتونستم چیزی به زبون بیارم داریوش هم همونطور تو خیابون داد میزد.
ادامه دارد.
کپی حرام.