#پسرعمو 2
و عصبی لب زد_ ببینم نکنه میخوای دخترمو همینطور بدون رضایتش بدی بره؟
باید بدونه ! و نظرشو بگه .
میدونستم قضیه از چه قراره اما حرفی نزدم تا شاید خودشون بهم بگن.
مامان ادامه داد_ مهناز دخترم عموت گفته میآن خواستگاری تو برای علی!
من که میگم موافقم اما نظر من که اصلا مهم نیست!
صدای عصبی بابا بلند ش_ خانم انقدر شلوغش نکن! علی پسر خوبیه و مهناز رو هم دوست داره تو چرا مخالفی؟
مامان اخمی کرد_ نمیخوام دخترم بشه عروس اون فریبا خانم !
بابا شمرده شمرده گفت_ الان پای آینده دخترمون در میونه تو داری جاری بازی در میاری؟
مامان از جاش بلند شد_ اتفاقا چون آینده دخترمه میگم من مخالفم.
ادامه دارد.
کپی حرام.