با ترمز راننده به خودم اومدم و نگامو به ترمینال دادم بعد اینکه کرایه رو حساب کردم زود پیاده شدم و رفتم یه بلیط گرفتم خداروشکر به موقع رسیدم اگه پنج دقیقه دیرتر می‌رسیدم جا میموندم ،خستگی راه هنوز تو بدنم بود و من دوباره داشتم برمی‌گشت شهرستان ولی از این ناراحت نبودم، کاش دوباره خدا بهم نظر کنه و مشکلمو حل کنه مثل دوسال پیش ، هیچکس فکرشو نمی‌کرد بعد از اون شکست سختی که برام پیش اومد من دوباره بتونم شروع کنم ولی خدا طوری دستمو گرفت حتی موفق تر از قبل شروع کردم ،برای یه دختر خیلی سخته که توی سن ۲۶ سالگی عقد کنه و توی همون دوران عقدطلاق بگیره ،دوست داشتن و وابستگی ها و خاطرات خودت به کنار که هرثانیه اذیتت میکنم حرفا و زخم زبون های اطرافیان از پا درت میاره ولی من توی اون شرایط خیلی سخت به خدا پناه بردم و دل بی قرارمو به خودش سپردم و با کمک خدا تونستم اون دوران سخت زندگیمو بگذرونم .الان که به گذشته فکر میکنم میفهمم که هرکار خدا بی حکمت نیست شاید اگه طلاق نمیگرفتم و ادامه میدادم جوونیم تباه میشد ولی الان اگه بشه و خدا بازم بهم کمک کنه برای همیشه مستقل میشم . ادامه دارد... کپی حرام.