#سازش 3
امیر علی رو خوابوندم و از اتاق بیرون اومدم. سجاد دیر کرده بود. همیشه این موقع خونه بود.
به سمت گوشیم رفتم تا باهاش تماس بگیرم. گوشی رو برداشتم اما با زنگ خوردنش دست نگه داشتم.
شماره ناشناس روی گوشی افتاده بود و یکم به ذهنم فشار آوردم به یاد آوردم که شماره بانکه.
سریع وصل کردم و گوشی رو نزدیک گوشم بردم._ الو.
_ الو سلام..خانم تاجیک خوب هستین؟
_ بله ممنون..بفرمایید کاری داشتین؟
_خانم تاجیک قسط دو ماهتون عقب افتاده گفتم که بهتون یاد آوری کنم.
لب پایینمو به دندون گزیدم. چطور همچین چیزی ممکنه؟ مگه پولو با سجاد نریختیم سرحساب که موقع قسط پرداخت کنه. الان چی میگه؟
ادامه دارد.
کپی حرام.