#ولخرج 5
تمام مسیر رو تا خونه ناراحت بودم از خرجهای زیادی که رضا به خاطر من کرد به خونه که رسیدیم مادر شوهرم و خواهر شوهرام با دیدن وسایل همگی اخماشون رفت تو هم.
خواهر شوهرم به رضا گفت که باهاش بره تو اتاق .
میتونستم که میخواد در مورد این خریدا باهاش حرف بزنه .
طولی نکشید که صدای خواهر شوهرم زهره بالا رفت_ تا میتونی از این خرجها بکن برای زنت ببینیم آخرش کی پشیمون میشه !
فردا که به خاطر خرجهای اضافی همین خانم افتادی به چه کنم چه کنم اون موقع هم سمت خانوادهت نیا!
حرفاش بدجوری ناراحتم کردم حق داشت اما من که مقصر نبودم . اما چرا منو مقصر میکرد؟
ناراحت غرق در افکارم بودم که رضا عصبی و کلافه از اتاق بیرون اومد.
بعدش با صدای بلندی گفت_ مامان، آجی همگی گوش بدین امروز برخلاف مخالفتهای حنانه خودم براش خرید کردم.
اگه میگین زیاد برای زنت خرج میکنی زنم هیچ گناهی نداره این خودمم که براش خرج میکنم... با میل و اراده خودم.. کار میکنم برای زنم خرج میکنم. مادرشوهرماینا خیلی عصبی بودن
اما من خوشحال بودم از اینکه رضا در این حد دوستم داره .
یک سال دیگه عقد بودیم و بعدش مراسم ازدواج رو گرفتیم و زندگی مشترکمون رو شروع کردیم.
ادامه دارد.
کپی حرام.