خودم از عمد دلم نمیخواست که کار پیدا کنم چون مطمئن بودم که در اون صورت برادرم تمام پولام رو خرج مواد می‌کرد همونطور که حقوق پدر مرحومم رو خرج مواد می‌کنه. اما مادرم همیشه ازش حمایت می‌کرد صدای مادرم دوباره تو گوشم پیچید _ با توام دختر؟ حرف بزن چرا لالمونی گرفتی؟ بدجوری از حرفای مادرم ناراحت بودم دلم خون بودم و نمی‌تونستم چیزی بگم کاش می‌تونستم ازدواج کنم اما شرایط اونم مهیا نبود . برادرم اونقدر به سمت مواد رفته بود کمی همسایه‌ها بهش انگ معتاد بودن زده بودن. به خاطر همین کسی حاضر نبود که بیاد خواستگاریم . با کلافگی جواب مامانم را دادم_ مامان تو رو خدا بیخیال. چرا کاری به کار پسرتون ندارین که صبح تا شب همونطور علاف می‌چرخه الان تنها مشکلتون منم ؟ ادامه دارد. کپی حرام.