3 حنانه و طاها بعد از ۱۰ ماه نامزد بودن رفتن سر خونه زندگیشون. حنانه همیشه می‌گفت خیلی از طاها راضی هستم حتی پیش دوستاش هم خیلی از طاها تعریف می‌کرد و کارهایی که طاها براش انجام می‌داد رو برای دوستاش با اب و تاب تعریف می‌کرد. مدام از لحظات خصوصی‌شون عکس و فیلم گرفت و توی فضای مجازی منتشر می‌کرد . من و خاله بارها بهش گفتیم که این کارا رو نکن مردم این روزا چشم دیدن خوشبختی کسی رو ندارند ممکنه چشم بخورین اما حنانه که اهمیتی نمی‌داد. دیشب طاها به طاهر زنگ زد و گفت که می‌خوان با حنانه برن مسافرت شمال و از ما خواست که ما هم همراهشون بریم . طاهر نظر منو پرسید منم که بدم نمیاد مسافرتی برم. دیگه از تو خونه موندن خسته شده بودم برای همین قبول کردم و قرار شد که فردا شب راه بیوفتیم. ادامه‌دارد. کپی حرام.